بلبل میان خارها رخسار گل دید
چشم خمارنرگس نورسته بوسید
گفتا بهاردیگری شاید نباشد
دستان گرم نازنین زیبای خورشید
اکنون که جام زندگی لبریز عشق است
با ید شراب عاشقی آسوده نوشید
اینجا نباشد واژه تکرار تعبیر
بر نغمه سبز زمان مستانه رقصید
سبزی به پایان می رسد اغاز پاییز
بر قامت عریان خود احساس پوشید
باران هزاران قصه ناگفته دارد
بر کوه و صحرا قطره امید بارید
تاریخ فردا می شود سهم تو دیروز
طفلی برای زندگی بی واژه خندید
شعر از یونس تقوی
به یاد زلزله زده گان میانه و سراب
, ,بلبل ,واژه ,زندگی , ,بلبل میان , بر ,رخسار گل ,میان خارها ,خارها رخسار ,میان خارها رخسار
درباره این سایت