محل تبلیغات شما

کوچه لرزید ولی خانه گریست

شعله بر پیکرپروانه گریست

گرچه غرید شبی کوه سیاه

بر غم غربت خود دانه گریست

مادری زلف محبت می بافت

وقت افتادن او شانه گریست

وقت شب بود سبو سخت شکست

ساقی و خلوت میخانه گریست

کودکی زهر جدایی نوشید

آشنا دید که بیگانه گریست

سر این راه سرابی ست بزرگ

جاده ای تا در کاشانه گریست

ز ین میانه همه فریاد شدند

عاقل و فاضل و فرزانه گریست

دستها باز مدد کار شوید

دیده برصحنه ویرانه گریست

به یاد زله زده گان میانه و سراب شعر از یونس تقوی ابان98

به یاد زلزله زده گان میانه و سراب

مرا در باغ پاییزی بهاری مهربان امد

بهرام ما چون گور گیر

میانه ,گان ,زده ,یاد ,سراب ,زله ,میانه و ,گان میانه ,زله زده ,یاد زله ,و سراب

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

روش شناسی پژوهش در جامعه شناسی