محل تبلیغات شما

قصه من قصه رودی روان

خاک روزی جسم ؛روزی روح و جان

اشک گاهی همنشین خنده ها

اوست  حتمادر  کنار بنده ها

کودکی آیینه دار مادری

مادری دیدم به جسم دیگری

چشم هستی خنده ای بر روی من

دستهای مهربانی سوی من

زاد روزم چون مسیح مصلحی

دور دورا خانه ای کنج دهی

همنشین آب و خاک و ابر و باد

دستهای پاک و خالی؛ شاد و شاد

با کبوترها به اوج آسمان

می شوم گاهی رها از جسم و جان

بوی خاک و سبزه؛ بوی کوهسار

نقش رنگین پرده ؛قاب آبشار

مست مست لحظه های ناب ناب

غنچه های سبز رویا؛ باغ خواب

لذت من بیکران از هستی است

گنج های خلوتم سرمستی است

شعر از یونس تقوی 

به یاد زلزله زده گان میانه و سراب

مرا در باغ پاییزی بهاری مهربان امد

بهرام ما چون گور گیر

قصه ,های ,خاک ,جسم ,هستی ,ناب ,و جان ,قصه من ,خاک و ,رودی روان ,من قصه

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها